×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

میخانه دلها

میخانه دلها

شب های تنهایی

شب هاي تنها بودن

چه كنم كه هر شب من تنهايي ست

غلط كردم

تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط

          باختم جان در هوای او غلط کردم، غلط

عمر کردم صرف او فعلی عبث کردم ، عبث

          ساختم جان را فدای او غلط کردم ، غلط

دل به داغش مبتلا کردم خطا کردم ، خطا

          سوختم خود را برای او غلط کردم ، غلط

اینکه دل بستم به مهر عارضش بد بود بد

          جان که دادم در هوای او غلط کردم ، غلط

(وحشي بافقي)


برچسب‌ها: شعر
نویسنده: ZEUS ׀ تاریخ: دوشنبه 1391/12/14 ׀ موضوع: ׀ لینک این پست ׀ 7 نظر

جام بلورین

ای خدا کاری بکن که فصل غصه بگذره

نمیخوام عمرم تو این دقیقه ها حروم بشه

خنده ها ماسیده رو لب های خشک عاشقا

حسرت شنیدن یه شعر تازه با منه

دارم آتیش میگیرم تو این کویر لعنتی

وقتشه که آسمون دوباره بارون بزنه

من جریح تیره عشقم، زخمی خنجر دوست

در جدالی که همیشه سخت و نا برابره

چی بگم وقتی رفیقا همه نارفیق شدن

چی بگم وقتی برادر دیگه نا برادره

واسه التیام این زخمای سخت و لا علاج

روز و شب بوسه به این جام بلورین میزنم


برچسب‌ها: شعر
نویسنده: ZEUS ׀ تاریخ: یکشنبه 1391/10/10 ׀ موضوع: ׀ لینک این پست ׀ 13 نظر

تاريك تاريكم

تاريك تاريكم

به گريه نزديكم

خورشيد رو روشن كن

تنهاييم رو كم كن


برچسب‌ها: شعر
ادامه مطلب
نویسنده: ZEUS ׀ تاریخ: دوشنبه 1391/08/08 ׀ موضوع: ׀ لینک این پست ׀ 15 نظر

وحشي بافقي

آه تا کی ز سفر باز نیایی بازآ

اشتیاق تو مرا سوخت کجایی بازآ

شده نزدیک که هجران تو ما را بکشد

گر همان بر سر خون ریزی مایی بازآ

کرده ای عهد که بازآیی و ما را بکشی

وقت آن است که لطف بنمایی بازآ

رفتی و باز نمی آیی و من بی تو به جان

جان من اینهمه بی رحم چرایی بازآ

وحشی از جرم همین کز سر آن کو رفتی

گرچه مستوجب صدگونه جفایی بازآ

وحشي بافقي


برچسب‌ها: شعر
نویسنده: ZEUS ׀ تاریخ: سه شنبه 1391/08/02 ׀ موضوع: ׀ لینک این پست ׀ 8 نظر

مثنوي مولوي

بشنو از نی چون حکایت می کند

از جدایی ها شکایت می کند

کز نیستان تا مرا ببریده اند

از نفیرم مرد و زن نالیده اند

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق

تا بگویم شرح درد اشتیاق

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش

باز جوید روزگار وصل خویش

من به هر جمعیتی نالان شدم

جزو بد حالان و خوس حالان شدم

هر کسی از ظن خود شد یار من

از نفیر من نجست اسرار من

سر من از ناله من دور نیست

لیک چشم وگوش را آن نور نیست

آتش است این بانگ نای ونیست باد

هر که این آتش ندارد نیست باد

مثنوي


برچسب‌ها: شعر
نویسنده: ZEUS ׀ تاریخ: پنجشنبه 1391/07/13 ׀ موضوع: ׀ لینک این پست ׀ 7 نظر

بوسه

در دو چشمش گناه مي خنديد

بر رخش نور ماه مي خنديد

در گذرگاه آن لبان خموش

شعله ئي بي پناه مي خنديد

شرمناك و پر از نيازي گنگ

با نگاهي كه رنگ مستي داشت

در دو چشمش نگاه كردم و گفت:

بايد از عشق حاصلي برداشت

سايه ئي روي سايه ئي خم شد

در نهانگاه رازپرور شب

نفسي روي گونه ئي لغزيد

بوسه ئي شعله زد ميان دو لب

فروغ فرخزاد


برچسب‌ها: شعر
نویسنده: ZEUS ׀ تاریخ: شنبه 1391/07/01 ׀ موضوع: ׀ لینک این پست ׀ 13 نظر

بابا طاهر

يکی درد و یکی درمان پسندد......یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران...پسندم آنچه را جانان پسندد


به قبرستان گذر کردم کم و بیش....بدیدم قبر دولت مردان و درویش
نه درویش بی کفن در خاک رفته....نه دولتمند برده یک کفن بیش


چرا آزرده حالی ای دل ای دل.... مدام اندر خیالی ای دل ای دل
برو کنجی نشین شکر خدا کن.... که شاید کام یابی ای دل ای دل


دلی دیرم که بهبودش نمی بود.... نصیحت میکنم سودش نمی بود
به بادش می دهم نش می بره باد.... در آتش می نهم دودش نمی بود


برچسب‌ها: شعر
نویسنده: ZEUS ׀ تاریخ: پنجشنبه 1391/06/30 ׀ موضوع: ׀ لینک این پست ׀ 7 نظر

من خود آن سيزدهم

یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم

تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم

تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز

من بیچاره همان عاشق خونین جگرم

خون دل می خورم و چشم نظر بازم جام

جرمم این است که صاحبدل و صاحب نظرم

من که با عشق نراندم به جوانی هوسی

هوس عشق و جوانی است به پیرانه سرم

پدرت گوهر خود تا به رز و سیم فروخت

پدر عشق بسوزد که درآمد پدرم

عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر

عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم

هنرم کاش گره بند زر و سیمم بود

که به بازار تو کاری نگشود از هنرم

سیزده را همه عالم به در امروز از شهر

من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم

تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم

گاهی از کوچه‌ معشوقه‌ خود می‌گذرم

تو از آن دگری رو که مرا یاد تو بس

خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم

از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر

شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم

خون دل موج زند در جگرم چون یاقوت

شهریارا چه کنم لعلم و والا گهرم

شهريار


برچسب‌ها: شعر
نویسنده: ZEUS ׀ تاریخ: شنبه 1391/06/25 ׀ موضوع: ׀ لینک این پست ׀ 15 نظر

ديگه نميترسم

نميدوني چقدر سخته يه چيزهايي رو فهميدن

مثل ديوونه ها دائم با چشم خيس خنديدن

اسير شك شدن با تو ، من اين روز ها بده حالم

به هر چيز كه ميون ماست يه احساس بدي دارم

نه ميخوامو نه ميتونم مثل قبل عاشقت باشم

يه كاري كردي كه ديگه بعيده با تو همراه شم

ديگه نميترسم از اين كه تنها شم

تو هم اينو ميخواي كه از تو دور باشم

ديگه نميترسم دست از سرم بردار

خستم كردي از خود، بگذر ازم اين بار


برچسب‌ها: شعر
نویسنده: ZEUS ׀ تاریخ: چهارشنبه 1391/06/22 ׀ موضوع: ׀ لینک این پست ׀ 8 نظر

بي تو ميميرم

وقتي تو حتي تو خوابم منو تنها نميزاري

چجوري باور كنم كه تو ديگه دوستم نداري

از همون لحضه كه رفتي خونه بغضمو شكسته

دري كه تو باز گذاشتي كسي پشت تو نبسته

چيكه چيكه گم ميشم من لاي برگه هاي خيسم

دلم از دوريت گرفته گريه هامو مينويسم

تب سرد اين جدايي بي تو دستامو گرفته

يادته گفتم ميميرم ، داره اتفاق ميفته


برچسب‌ها: شعر
نویسنده: ZEUS ׀ تاریخ: یکشنبه 1391/06/12 ׀ موضوع: ׀ لینک این پست ׀ 20 نظر

حلقه

تو بازم ساكتي اما يه حلقه توي دستاته

كه فرياد ميزنه هر آن يه مرد ديگه دنياته

دليل اين همه سردي داره روشن ميشه واسم

چقدر غمگينه اين خونه داره جون ميده احساسم

يكي دنياشو ميسازه يكي با دوري ميسازه

يكي دنيا تو دستاشه يكي دنياشو ميبازه

حقيقت تلخه اون قدر كه چشمامو روش ميبندم

همش حس ميكنم خوابه به اين كابوس ميخندم

همه ميگن جنون دارم ازين عالم چه بيزارم

تو ذهن خسته و گيجم فقط تصويرتو دارم


برچسب‌ها: شعر
نویسنده: ZEUS ׀ تاریخ: چهارشنبه 1391/06/08 ׀ موضوع: ׀ لینک این پست ׀ 11 نظر

درد بی درمان

من شب بی مهتابم

من روز بی آفتابم

من درد بی درمانم

من غصۀ پنهانم

من بغض بی فریادم

من گریه ای خندانم

من چشم اشک آلودم

من غم بی پایانم

...


برچسب‌ها: شعر
نویسنده: ZEUS ׀ تاریخ: دوشنبه 1391/06/06 ׀ موضوع: ׀ لینک این پست ׀ 11 نظر

چه ساده ...

بی آنکه به من دل ببندی

چه ساده به تو دل بستم

بی آنکه حرف های زبانم را بفهمی

چه ساده حرف های ناگفتۀ تو را از چشمانت میفهمم

بی آنکه مرا در بیداری ببینی

چه ساده هر شب تو را در خواب میبینم

و من هنوز منتظر هستم که...

من را ببینی

حرف هایم را بفهمی

و به من دل ببندی

...



برچسب‌ها: شعر
نویسنده: ZEUS ׀ تاریخ: یکشنبه 1391/06/05 ׀ موضوع: ׀ لینک این پست ׀ 6 نظر

عشق

خنده رو از لب بگیر، دل ناشاد بگیر

یکم عاشق شدن رو از دلم یاد بگیر

اگه حتی تو بخوای عهدمون شکسته شه

نمیزارم یه نفس دلم از تو خسته شه


برچسب‌ها: شعر
نویسنده: ZEUS ׀ تاریخ: جمعه 1391/06/03 ׀ موضوع: ׀ لینک این پست ׀ 5 نظر

داد بی داد

همیشه همین جور بوده...

دست رو هر کی گذاشتیم، پرید...

هر کی رو نشون کردیم، اون یکی دیگرو نشون کرد...

برا هر کی دل دادیم، اون به یکی دیگه دل داد...

برا هر کی میمُردیم، اون برا یکی دیگه تب میکرد...

ای وااای...

دیگه حوصله و نای هیچی رو ندارم

...


برچسب‌ها: شعر
نویسنده: ZEUS ׀ تاریخ: جمعه 1391/06/03 ׀ موضوع: ׀ لینک این پست ׀ 3 نظر

...

رو سیاهم که هنوز از تو خیلی دورم

مهربونی با من اما انگار کورم

اگه دورم ازتو ، تو به من نزدیکی

دلمو میبینی حتی تو تاریکی

چی میشه یبار دیگه باز بیام پابوست

که میخوام غرق بشم توی اقیانوست


برچسب‌ها: شعر
نویسنده: ZEUS ׀ تاریخ: سه شنبه 1391/05/31 ׀ موضوع: ׀ لینک این پست ׀ یک نظر

قلب شکسته

دل من از غم دوریت مرده

تو خیال میکنی خوابش برده

یه دفعه از من بیچاره چرا

نمیپرسی زنده ام یا مرده

نمیپرسی و نمیدونی غمت

چه بلایی به سرم آورده


برچسب‌ها: شعر
نویسنده: ZEUS ׀ تاریخ: دوشنبه 1391/05/30 ׀ موضوع: ׀ لینک این پست ׀ 3 نظر

دور آخر

هر روز عمرم از دیروز بدتره

عمری که هر نفس بی غم نمیگذره

دلگیر و خسته ام ، بی روح و ساکتم

نبضم نمیزنه ، پلکم نمی پره

میدونم امشب هم از خواب میپرم

از گریه تا سحر خوابم نمیبره

این زنده موندنه؟ بازنده موندنه

بی عشق زندگی مرگ از تو بهتره

حتی اگه من از این عشق بگذرم

قلب شکستم از حقش نمیگذره

دوران گیجی و سرگیجگیت گذشت

محکم بشین دلم ، این دور آخره


برچسب‌ها: شعر
نویسنده: ZEUS ׀ تاریخ: یکشنبه 1391/05/29 ׀ موضوع: ׀ لینک این پست ׀ 4 نظر

حضرت حافظ شیرازی

دیشب به‌ سیل اشک ره خواب می‌زدم

نقشی به‌یاد خطّ تو بر آب می‌زدم

چشمم به‌روی ساقی و گوشم به‌قول چنگ

فالی به چشم و گوش در این باب میزدم

ساقی به صوت این غزلم کاسه می‌گرفت

می‌گفتم این سرود و می ناب می‌زدم

خوش بود وقت حافظ و فالِ مراد و کام

بر نام عمر و دولتِ احباب می‌زدم

حضرت حافظ


برچسب‌ها: شعر
نویسنده: ZEUS ׀ تاریخ: جمعه 1391/05/27 ׀ موضوع: ׀ لینک این پست ׀ 6 نظر

سعدی شیرازی

نه طریق دوستانست و نه شرط مهربانی

که به دوستان یک‌دل، سر دست برفشانی

نفسی بیا و بنشین، سخنی بگو و بشنو

که به تشنگی بمردم، بر آب زندگانی

دل عارفان ببردند و قرار پارسایان

همه شاهدان به صورت، تو به صورت و معانی

نه خلاف عهد کردم، که حدیث جز تو گفتم

همه بر سر زبانند و تو در میان جانی

مده‌ای رفیق پندم، که نظر بر او فکندم

تو میان ما ندانی، که چه می‌رود نهانی

دل دردمند سعدی، ز محبت تو خون شد

نه به وصل می‌رسانی، نه به قتل می‌رهانی

سعدی


برچسب‌ها: شعر
نویسنده: ZEUS ׀ تاریخ: جمعه 1391/05/27 ׀ موضوع: ׀ لینک این پست ׀ 4 نظر

حضرت مولانا

من غلام قمرم ، غير قمر هيچ مگو

پيش من جز سخن شمع و شكر هيچ مگو

سخن رنج مگو ، جز سخن گنج مگو

ور از اين بي خبري رنج مبر ، هيچ مگو

دوش ديوانه شدم ، عشق مرا ديد و بگفت

آمدم ، نعره مزن ، جامه مدر ،هيچ مگو

گفتم :اي عشق من از چيز دگر مي ترسم

گفت : آن چيز دگر نيست دگر ، هيچ مگو

من به گوش تو سخنهاي نهان خواهم گفت

سر بجنبان كه بلي ، جز كه به سر هيچ مگو

قمري ، جان صفتي در ره دل پيدا شد

در ره دل چه لطيف است سفر هيچ مگو

گفتم : اي دل چه مه است اين ؟ دل اشارت مي كرد

كه نه اندازه توست اين بگذر هيچ مگو

گفتم : اين روي فرشته ست عجب يا بشر است ؟

گفت : اين غير فرشته ست و بشر هيچ مگو

گفتم : اين چيست ؟ بگو زير و زبر خواهم شد

گفت : مي باش چنين زيرو زبر هيچ مگو

اي نشسته در اين خانه پر نقش و خيال

خيز از اين خانه برو ، رخت ببر، هيچ مگو

گفتم : اي دل پدري كن ، نه كه اين وصف خداست ؟

گفت : اين هست ولي جان پدر هيچ مگو

مولانا


برچسب‌ها: شعر
نویسنده: ZEUS ׀ تاریخ: جمعه 1391/05/27 ׀ موضوع: ׀ لینک این پست ׀ 3 نظر

بي تو بودن

من در اين تنهايي به تو فكر ميكنم

من دراين ثانيه هاي بيشمار...

به نبود دستات

به نبود گرمات

به نبود نفسهات

دستامو ها ميكنم

و تو...

تو به بودن با من لحظه اي فكر كردي...

تو به اين تنهايي

تو به اين عشق نجيب

تو به اين حس غريب

لحظه اي فكر كردي

تو به تنهايي بي درمانم لحظه اي فكر كردي...

...


برچسب‌ها: شعر
نویسنده: ZEUS ׀ تاریخ: دوشنبه 1391/05/16 ׀ موضوع: ׀ لینک این پست ׀ 4 نظر

خداي خوب من

اي كه باشي يار من درهر كجا

اي كه هستي با من و از من جدا

اي كه بي تو زندگيم هيچ بود

بي تو روزهايم شبي تاريك بود

اي كه عشقت در دلم جا كرده است

اي كه مهر تو چه غوغا كرده است

اي خدا اي مهربان اي نازنين

دوستت دارم من اي زيباترين

...


برچسب‌ها: شعر
نویسنده: ZEUS ׀ تاریخ: دوشنبه 1391/05/16 ׀ موضوع: ׀ لینک این پست ׀ یک نظر

عاشق

بازهم بارنگِ عشق رنگي شدم

بازهم با سازِ عشق رقصيدن

بازهم با غمِ عشق غمگين شدم

بازهم با روحِ عشق آميختن

بازهم باجامِ عشق مستت شدم

باز هم با جانِ عشق جان ديدن

...


برچسب‌ها: شعر
نویسنده: ZEUS ׀ تاریخ: یکشنبه 1391/05/15 ׀ موضوع: ׀ لینک این پست ׀ نظر بدهید

مادر

عشق من ساعات باتو بودن است

عشق من هم درد غم ها بودن است

عشق من سرخ نيست زرد نيست سبز نيست

عشق من عشقي زميني نيست خدايي ست

عشق من عشقي به رنگ او بُوَد

عشق من عشقي براي او بُوَد

عشق من مادر تويي اي عشق من

زنده باشي پايدار اي مادرم

...


برچسب‌ها: شعر
نویسنده: ZEUS ׀ تاریخ: یکشنبه 1391/05/15 ׀ موضوع: ׀ لینک این پست ׀ یک نظر

اشك آخر


كجا رفتي كه از درد جدايي

نمانده چاره اي بر من كجايي

بيا ديگر ندارم از غم تو

به دل طاقت به چشمم اشك هايي

...

جمعه 24 اسفند 1391 - 3:04:34 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

ali

aliakvariume

http://akvariume.gegli.com

ارسال پيام

شنبه 25 اسفند 1391   6:30:21 PM

وبلاگ قشنگ و جالبی دارید 

آمار وبلاگ

11139 بازدید

5 بازدید امروز

4 بازدید دیروز

9 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements